شبِ موهایت پس کشید و سایه رفت روز شد
آفتابِ رویت برامد نورِ سیه سوز شد
لبِ بام برآمدن حاجت کجا بماند
ستارهء چشمت بیامد آسمان فروز شد
گفته بودم در بند نیافتم آزاد بزیم
لشکرِ عشقت آمد و بر تاخت و بهروز شد
چو سر کویت پاسبانی بس ز حد گذشت
هم سنگ و دیوار کوچه ات کینه توز شد
دیروزم تو بودی و امروزم تو در وجود روح
نامت وردِ زبان فردایم مجابِ دیروز شد
د | س | چ | پ | ج | ش | ی |
---|---|---|---|---|---|---|
« حمل | ||||||
۱ | ۲ | |||||
۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ |
۱۰ | ۱۱ | ۱۲ | ۱۳ | ۱۴ | ۱۵ | ۱۶ |
۱۷ | ۱۸ | ۱۹ | ۲۰ | ۲۱ | ۲۲ | ۲۳ |
۲۴ | ۲۵ | ۲۶ | ۲۷ | ۲۸ | ۲۹ | ۳۰ |
۳۱ |
Heck of a job there, it absoluetly helps me out.